عصر جمعه است. بنان می‌خواند "تنها تویی، تنها تویی در خلوت تنهایی‌ام."

و من انگار مادری هستم سی و چند ساله، در آشپزخانه ای که لبه پنجره اش پر از گلدان‌های رنگی است. و من با وسواس، رومیزی گرد کوچک روی میزی که از سال‌های دور آمده است را بارها مرتب می‌کنم و برای عصرانه شیرینی کودکی‌هایم را درست می کنم. 

آرد و شیر و خاکشیر و تخم مرغ و محبتی که از آن روز‌ها برایم مانده.

سال‌ها بعد که مادری سی و چند ساله‌ام، آرام‌تر شده ام و سازگاتر و از لجبازی‌های دختر ۱۹ ساله فاصله گرفته‌ام ولی ناخن هایم هنوز لاک قرمز دارند.

شبیه دختر ۱۹ ساله این روزها.

تکرار نمی‌شوی دیگر، نه؟

سالها بعد که مادری سی و چند ساله‌ام

تو عزیز من بودی و نبودی.

مادری ,سی ,دختر ,ساله ,۱۹ ,برایم ,و چند ,سی و ,که از ,دختر ۱۹ ,و من

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شربت موسسه مشاوره حقوقی و کیفری تالگو پاریس نمایندگی انحصاری محصولات و آموزش تالگو فرانسه|مراقبت پوست لیست کافه های شیراز مطالب و آموزش دنیای دیجیتال هندسه منیفلدها خرید سیرسیاه, معرفی آن مقاله های تخصصی دما وبــــــــــــلاگ رســـــــــــمی بــــهزاد خســـروی برنامه نویس دورود روانشناسی دین